دختری از جنس بهار

یادت هست مادر؟
اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، کشتی؛ تا یک لقمه
بیشتر بخورم یادت هست؟
شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران
میگفتی بخور تا بزرگ بشی
آقا شیره بشی... خانوم طلا بشی
و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته
باشم قورت بدهم حتی
بغض های نترکیده ام....♥

 

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 11:15 توسط نسیم| |

من! مثل بادکنکی به دست کودکی، هرجا می روی با یک نخ به تو وصلم! نخ را قطع کنی، میروم پیش خدا...

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:53 توسط نسیم| |

من آنقدر خواستمت که نخواستنت رو ندیدم و تو آنقدر نخواستی که هیچ چیز از من ندیدی.

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:52 توسط نسیم| |

سکوت خطرناک تر از حرف های نیشدار است بدون شک کسی که سکوت می کند، روزی حرف هایش را سرنوشت به شما خواهد گفت!!

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:52 توسط نسیم| |

ساده که باشی زود حل میشی، می روند سروقت مسأله ی بعدی...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:50 توسط نسیم| |

یه زمانی میگفتن از تو چشماش میشه فهمید راست میگه یا دروغ... اما حالا دیگه اینقدر توانمند شدن بعضیا که با چشماشونم دروغ میگن...

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:46 توسط نسیم| |

هیچ وقت، اگه تورو با کس دیگه ببینم حسودی نمی کنم... آخه مامانم یادم داده اسباب بازی هامو بدم به بدبخت بیچاره ها...

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:43 توسط نسیم| |

وقتی تو اومدی زندگیم رنگ دیگه ای گرفت. وقتی تو اومدی دیگه تنها نبودم. وقتی تو اومدی طعم عشقو با تمام وجودم چشیدم. هی غریبه ای که آشناتر از هر آشنایی برام با تمام وجودم دوستت دارم و حاضرم تا ته دنیا هم باهات بیام!

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:38 توسط نسیم| |

عشق نمی پرسد تو کی هستی؟ عشق فقط میگه مال منی. عشق نمی پرسد اهل کجایی؟ فقط میگه توی قلب من زندگی می کنی. عشق نمی پرسد چه کار میکنی؟ فقط میگه باعث میشی قلب من به ضربان بیفته. عشق نمی پرسد چرا دور هستی؟ میگه همیشه با منی. عشق نمی پرسه دوستم داری؟ فقط میگه "دوستت دارم"

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:4 توسط نسیم| |

انصاف نیست دنیا اینقدر کوچیک باشه که آدمای تکراری رو روزی صدبار ببینی و اینقدر بزرگ باشه که نتونی اون کسی رو که دلت می خواد رو حتی یک بار ببینی

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:0 توسط نسیم| |

خدای بزرگ از تو ممنونیم که قشنگترین احساس رو که همون احساس دوست داشتنه به ما هدیه کردی ما با هم این احساس رو شناختیم... ما با هم معنی واقعی عشق پاک رو معنی واقعی دوست داشتن رو معنی محبت کردن شناختیم واین یکی از هزاران دلیلی میتونه باشه که وقتی به همدیگر نگاه میکنیم احساس میکنیم توی آسمونیم وقتی با هم درد و دل میکنیم وقتی با هم صحبت میکنیم آرامشی که به ما دست میده نا گفتنیه تمام وجودمان لبریز از عشق میشه و این عشق برامون آرامش به ارمغان میاره مثل کودکی که با آرامش خاصی در آغوش مادر به خواب رفته و احساس امنیت میکنه !!!خداوندا!!! التماس میکنیم که این آرامش رو این عشق پاک رو برای ما همیشه زنده نگه داری از تو میخواهیم این آرامش رو تا ابد از ما دریغ نکنی

نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,ساعت 16:2 توسط نسیم| |

کنارت هستند؛ تاکی؟! تا وقتی که به تو احتیاج دارند.! از پیشت میروند یک روز؛ کدام روز؟ وقتی کسی جایت آمد! دوستت دارند تا چه موقع؟! تا موقعی که کسی دیگر را برای دوست داشتن پیدا کنند... می گویند عاشقت هستند برای همیشه نه.... فقط تا وقتی که نوبت بازی با تو تمام بشود! و این است بازی با هم بودن

نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,ساعت 15:48 توسط نسیم| |

بوسه یعنی وصل شیرین دو لب
بوسه یعنی خلسه در اعماق شب

بوسه یعنی مستی از مشروب عشق
بوسه یعنی آتش و گرمای تب

بوسه یعنی لذت از دلدادگی
لذت از شب، لذت از دیوانگی

بوسه یعنی حس طعم خوب عشق
طعم شیرینی به رنگ سادگی

بوسه آغازی برای ما شدن
لحظه ای با دلبری تنها شدن


                            بوسه سرفصل کتاب عاشقی

بوسه رمز وارد دلها شدن


بوسه آتش می زند بر جسم و جان
بوسه یعنی عشق من، با من بمان

 


شرم در دلدادگی بی معنی است
بوسه بر می دارد این شرم از میان


طعم شیرین عسل از بوسه است
پاسخ هر بوسه ای یک بوسه است


                    بهترین هدیه پس از یک انتظار

بشنوید از من فقط یک بوسه است


بوسه را تکرار می باید نمود

بوسه یعنی عشق و آواز و سرود


بوسه یعنی وصل جانها از دولب
بوسه یعنی پر زدن، یعنی صعود

 

نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,ساعت 13:3 توسط نسیم| |

خدای عزیز!

به جای این که بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمی‌کنی؟
خدای عزیز!

شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمی‌کشتند، در مورد من و برادرم که موثر بوده


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:,ساعت 13:45 توسط نسیم| |

روزگاری در جزیره ای دور افتاده تمام احساسات در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند.

 

خوشبختی،پولداری،عشق،دانایی،صبر،غم،ترس....هر کدام به روش خویش می زیستند؛تا اینکه یک روز دانایی به همه گفت:هر چه زودتر این جزیره را ترک کنیدزیرا به زودی آب این جزیره را خواهد گرفت اگر بمانید غرق می شوید

 

تمام احساسها با دستپاچگی قایقهای خود را از انبارهای خانه های خود بیرون آوردند و تعمیرش کردند؛همه چیز از یک طوفان بزرگ شروع شد و هوا به قدری خراب شدکه همه به سرعت سوار قایقها شدند و پارو زنان جزیره را ترک کردند؛در این میان عشق هم سوار قایقش  بود اما به هنگام دور شدن از جزیره متوجه حیوانات جزیره شد که همهگی به کنار جزیره آمده بودند و وحشت را نگه داشته بودند و نمی گذاشتند که او سوار قایقش شود. عشق به سرعت برگشت و قایقش را به همه حیوانات و وحشت زندانی شده سپرد.

 

آنها همهگی سوار شدند و دیگر جایی برای عشق نماند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت 16:15 توسط نسیم| |


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,ساعت 15:20 توسط نسیم| |

دنيا که شروع شد زنجير نداشت. خدا دنيا را بي زنجير آفريد. آدم بود که زنجير را ساخت. شيطان کمکش کرد. دل زنجير شد، عشق زنجير شد، دنيا پر از زنجير شد، و آدم ها همه ديوانه زنجيري. خدا دنياي بي زنجير مي خواست. نام دنياي بي زنجير اما، بهشت است. امتحان آدم همين جا بود. دستهاي شيطان از زنجير پر بود. خدا گفت زنجيرت را پاره کن. شايد نام زنجير تو عشق است. يک نفر زنجير هايش را پاره کرد. نامش را مجنون گذاشتند. مجنون اما؛

 

نوشته شده در چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,ساعت 15:9 توسط نسیم| |

بهترین معلمم کسی بود که بهترین چیز را به من آموخت دو خط روی تابلو کشید وگفت این دو خط موازی هیچوقت به هم نمیرسند مگر اینکه یکی خود را بشکند عزیزم تا غرورت را نشکنی به چیزی که می خواهی نمیرسی

نوشته شده در چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,ساعت 15:4 توسط نسیم| |

نگو که رویای دور از دسترس، خوش نیست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولی دل دریایست... تاب و توانش بیش از اینهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد
نوشته شده در چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,ساعت 14:58 توسط نسیم| |

نگوبار گران بودیم رفتیم. نگو نا مهربان بودیم رفتیم . آخه اینها دلیل محکمی نیست بگو با دیگران بودیم و رفتیم اونی كه یار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمی داد دل به هر كس نمی داد، دل می گفت مقدسه عشق اون برام بسه ،از نگاش نفهمیدم كه دروغه وهوسه، غصه خوردن نداره ،گریه كردن نداره، به یه قلب بی وفا دل سپردن نداره، آخر قصه چی شد، قلب اون مال كی شد اون كه از من پر گرفت چی می خواستیم وچی شد، اونی كه مال تو بود اگه لایق تو بود تورو تنها نمی ذاشت، با خودت جا نمی ذاشت... اونی كه یار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمی داد دل به هر كس نمی داد

نوشته شده در چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,ساعت 14:53 توسط نسیم| |


Power By: LoxBlog.Com